نمی توانی همه چیز راباهم داشته باشی...
کجا جایشان می دهی؟!
اما گنجایش مغزوقلب انتها ندارد,
خاطرات و عشقش را نگه دار باش.
نمی توانی همه چیز راباهم داشته باشی...
کجا جایشان می دهی؟!
اما گنجایش مغزوقلب انتها ندارد,
خاطرات و عشقش را نگه دار باش.
گفته بودی یاتو یا هیچ کس! ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
که هیچ کس هم برای خود کسی است.
کسی حتی مهم تر ازمن...
اگر دیدی سرابی وانمود کن سیرابی,
مگذار که سراب به دروغش افتخار کند...
ببخش جرم سادگی مرا همانطور که از سر سادگی بخشیدمت.
مرداب به رود گفت: چه کردی که زلالی؟
جواب داد: گذشتم...
همه ی قراردادها را که روی کاغذهای بی جان نمی نویسند!
بعضی از عهدهارا روی قلب ها می نویسند...
حواسمان به این عهدهای غیرکاغذی باشد,
شکستنشان یک آدم را می شکند.
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن,
مخفیانه گریستن,
دیوانه وار عشق ورزیدن,
عاقبت در حسرت آنچه دل می خواهد و منطق نمی پذیرد مردن...
حتما واسه توهم پیش امده, که پرازحرف باشی
ولی نه برای گفتن...
گاهی مجبوری بغضت رو با مقداری آه فروببری
و بگویی قسمت نبود...
هرگز هیچ حسرتی در دنیا این چنین یکجا جمع نمی شد که در این 4کلمه جمع شد:
او مرا دوست ندارد...
آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم,
آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم,
وبعد برای آنچه از دست رفته آه می کشیم...
و خدا زن را ازپهلوی چپ مرد آفرید
آری خداوند زن را ازپهلوی چپ مرد آفرید
نه ازسراو، تا فرمانروای او باشد
نه ازپای او، تالگدکوب امیال او گردد
بلکه از پهلوی او، تابرابر با اوباشد
و از زیر بازوی او، تامورد حمایت او باشد
و ازنزدیک ترین نقطه به قلب او،
تا معشوق و محبوب او باشد.
بامن بمان
آن هایی که رفتنشان را تحمل کردم تو نبوددند
چقدر باید بگذرد؟
تامن در مرور خاتراتم
وقتی ازکنارتورد میشوم
تنم نلرزد
بغضم نگیرد....
سرانجام یک عشق نافرجام
یکی بود... یکی نابود
کاش نجابتم را بهانه ی رفتنت نمی کردی!
تابادیدن هرهرزه ای به خودم نگویم
اگر مثل این بودم نمی رفت...
برایم کف زدند, درآغوشم گرفتند,
تایید وتشویقم کردند... که آخر فراموشت کردم
دیگرتاابد برلبانم لبخندی تصنعی مهمان است.
اما بین خودمان باشد, هنوزتنها دلبرکم توهستی...
بگذرتابستان
حالم باتوخوب نمی شود,
پاییز حال مراخوب می شناسد...
دلتنگم نه دلتنگ تو!
دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی...
دلتنگ اینکه هرلحظه به یادم بودی...
دلتنگ هردقیقه شنیدن صدات...
دلتنگ تاصبح بیدارموندنت, فقط بخاطراینکه دل من گرفته...
دلتنگ اینکه اسممو سوالی صداکنی...
دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم!
آه کاش میدونستی ا...
راهی جزسقوط ندارد برگ پاییزی!
وقتی می داند درخت,
عشق برگ تازه ای درسردارد...
درنهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند,
ودرآشکار ازآنانی که دوستمان دارند غافلیم.
شاید این است دلیل تنهاییمان...
دنبال کسی نیستم که وقتی میگم: میرم!
بگه نرو!
کسی رومیخوام که وقتی گفتم میرم بگه:
صبرکن,من هم باهات میام,تنهانرو
وقتی دوقلب برای یکدیگر بتپد, هیچ فاصله ای دور نیست,
هیچ زمانی زیاد نیست و هیچ عشقی دیگر نمی تواند آن دورا ازهم دور کند
...محکم ترین برهان عشق اعتماد است
دختر از دوستت دارم های هرشب پسره خسته شده بود.
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آن را باز کند موبایل راگذاشت زیر بالشش و خوابید.
صبح مادر پسره به دختره زنگ زد وگفت: پسرم مرده
دختر شوکه شد وبا چشمانی پر ازاشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت,
پسره نوشته بود: تصادف کردم, با مشکل خودمو رساندم دم در خونتون
لطفا بیا پایین میخوام برای آخرین بار ببینمت...
خیلی دوستت دارم!
می گویند:خوش به حالت!
ازوقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی...
نمی دانند بعضی دردها کمرخم می کنند نه ابرو...
دل درد گرفته ام آنقدر که فنجان های قهوه را سرکشیده ام اما...
تو ته هیچ کدام نبودی...
از بعضی آدم ها خاطره می ماند,
از بعضی های دیگر هیچ
خاطره ساختن لیاقت می خواهد.
من درد می کشم اما تو چشم هایت را ببند,
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی
تویی که روزگاری برایم درمان بودی...
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است,
دل من همین جا یخ می زند.
چه فاصله ی زیادی است از سرتو تادل من...
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها ونداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت راکنار بزنی
وباخودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر ازاول بود؟
که بودن ونبودنش مهم باشد...
قبل از رفتن به جهنم این دیالوگ را خواهم گفت: خدایا ببخش که ناامیدت کردم...
قدری صبور باش که این نیز بگذرد, این روزهای سرد و غم انگیز بگذرد,
آری بهار پشت زمین لانه کرده است, چیزی نمانده که پاییز نیز بگذرد,
گفتم کنار مردم نامرد زندگی؟ گفتی صبور باش که این نیز بگذرد...
وقتی خدا مشکلات تورو حل میکنه تو به توانایی های او ایمان داری.
وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره.
لیلی به قصه ی خود بازگرد, اینجا مجنون با همه ی لیلی ها محرم است جز لیلی خودش!
استادم تو بودی که دو واحد عشق را نتوانستم پاس کنم...
استادم تنهایی شد تمام واحدهای درد را پاس شدم...